اگر مدتی در بازار بوده باشی، احتمالاً چند تیپ معاملهگر و سرمایهگذار را از نزدیک دیدهای:
آنهایی که همیشه دیر میخرند و زود میترسند
آنهایی که دقیقاً روی سقف وارد میشوند و روی کف ناامید میفروشند
و یک گروه کوچک که انگار همیشه «نصف قدم جلوتر» از بقیهاند؛ نه غیبگو هستند، نه خبر خاصی دارند، اما در طول چند سال، وقتی کارنامه را نگاه میکنی، میبینی از شاخص و از اکثر اطرافیان جلوترند.
سؤال این مقاله دقیقاً همین است:
چرا بعضی سرمایهگذاران همیشه از بازار عقب نمیمانند؟
چه فرقی بین آنها و بقیه وجود دارد؟
آیا فقط «شانس» است یا پای مهارت و سیستم وسط است؟
در این متن، با زاویه دید یک تریدر خرد ایرانی، در بورس، طلا، ارز و کریپتو، سعی میکنیم این تفاوتها را بشکافیم:
چه چیزهایی این آدمها را از بقیه جدا میکند؟
چه عادتها و چارچوبهایی دارند؟
و مهمتر از همه: از بین این ویژگیها، کدامها را میتوانی از همین امروز در سبک خودت پیاده کنی؟
اولین تفاوت مهم:
سرمایهگذار حرفهای روی سری معاملات تمرکز میکند، نه روی نتیجهی یک معامله.
سرمایهگذار عقبمانده معمولاً اینطور فکر میکند:
این معامله باید جواب بدهد
اگر این یکی خراب شود، همه چیز بد است
روی هر پوزیشن بیشازحد شرطبندی میکند
اما کسی که از بازار عقب نمیماند، ذهنش شبیه یک مربی حرفهای است:
میداند بخشی از معاملاتش ضرر میشود
استراتژیاش را بر اساس «امید ریاضی مثبت در بلندمدت» طراحی میکند
روی هیچ معاملهای آنقدر بزرگ ریسک نمیکند که اگر خراب شد، از بازی خارج شود
به زبان ساده:
بعضیها میخواهند در هر دست برنده شوند؛ حرفهایها میخواهند در کل بازی برنده شوند.
این نگاه باعث میشود:
کمتر گیر هیجانهای لحظهای شوند
از یک ضرر معمولی، بحران روانی نسازند
روی ریسک هر معامله حساس باشند، نه فقط روی سود احتمالی آن
سرمایهگذار تازهکار معمولاً میپرسد:
این سهم/ارز/کوین چقدر میتواند سود بدهد؟
سرمایهگذار حرفهای اول میپرسد:
اگر بدترین سناریو رخ بدهد، چقدر میبازم؟
آیا این میزان ضرر قابلتحمل است؟
این معامله در کنار بقیهی سبد، ریسک کلی را چقدر بالا میبرد؟
کسانی که همیشه از بازار عقب نمیمانند، سه کار مهم میکنند:
برای هر ایده، حداکثر چه درصدی از سرمایه را در معرض ریسک بگذارند
اگر سبدشان از یک حد مشخص بیشتر افت کرد، حتماً سطح ریسک را پایین بیاورند
اگر ۲۰–۳۰٪ خلاف جهت من حرکت کند چه کار میکنم؟
اگر نقدشوندگی کاهش یابد؟
اگر خبر سیاسی/اقتصادی غیرمنتظره بیاید؟
همین وسواس روی ریسک است که باعث میشود در سقوطها «زنده بمانند» و بتوانند در دورهی بعدی بازار، دوباره بازی کنند و عقب نمانند.
تفاوت خیلی مهم دیگر:
سرمایهگذار ضعیف در نمودار، زوم میکند روی:
تایمفریم ۵ دقیقه
چند کندل اخیر
حرفهای گروهها و کانالها
سرمایهگذار حرفهای:
تصویر بزرگتر را بررسی میکند: روندهای هفتگی و ماهانه
چرخههای اقتصادی، سیاستهای پولی و فضای روانی بازار را میشناسد
برای هر معامله، جایش را در «نقشهی کلی» بازار پیدا میکند
مثال ساده:
تریدر عجول فقط میبیند فلان سهم چند روز مثبت شده؛ وارد میشود، وقتی بازار یک اصلاح طبیعی میکند، میترسد و روی کف میفروشد.
حرفهای میپرسد:
این حرکت در کدام فاز چرخهی بازار است؟
آیا ما ابتدای موج صعودی هستیم، وسطش یا انتهای آن؟
شاخص کل، گروه مربوطه، وضعیت اقتصاد کلان چه میگویند؟
برای همین است که:
در شروع روندهای بزرگ، زودتر از بقیه وارد میشوند
در انتهای روندها، وقتی دیگران تازه هیجانزده شدهاند، آنها در حال سبککردن سبدشان هستند
بسیاری از سرمایهگذاران عقبمانده بیشتر عمرشان را در این فاز میگذرانند:
فلانی گفت فلان سهم عالی است
در فلان کانال نوشتند این ارز میترکد
خبر آمد که فلان گروه «گروه لیدر بازار» میشود
اما سرمایهگذاران جلوتر:
خبر را میخوانند، اما روی آن شرطبندی نمیکنند
بیشتر از آن، جریان پول، دامنه نوسان، حجم معاملات و رفتار قیمت را زیر نظر دارند
از ابزارها و الگوریتمها (مثل آن چیزی که در «روند تریدر» میسازی) استفاده میکنند تا بفهمند:
پول بزرگ کجا در حال ورود است؟
کجا خروج هوشمندانه اتفاق میافتد؟
کدام نمادها در سکوت در حال جمعآوریاند؟
خبر میتواند جرقه باشد، اما حرکت بلندمدت با پول ساخته میشود. کسانی که عقب نمیمانند، دنبال منبع حرکتاند، نه فقط توضیح حرکت.
خیلیها در بازار اینطور کار میکنند:
وقتی خوشحال و پرانرژیاند، ریسک میکنند
وقتی ترسیدهاند، بیمنطق نقد میشوند
وقتی بقیه میخرند، آنها هم میخرند
وقتی بقیه میفروشند، آنها هم میفروشند
یعنی استراتژی آنها = حال روحی + جو جمع.
در مقابل، سرمایهگذاران جلوتر:
قبل از باز شدن بازار، چارچوب دارند:
در چه شرایطی خرید میکنند
در چه شرایطی میفروشند
حداکثر چند درصد از سرمایه را در شرایط فعلی درگیر میکنند
مینویسند (یا حداقل در ذهنشان واضح است):
من تریدر نوسانگیرم، میانمدتیام یا بلندمدتی؟
محور کارم تکنیکال است، بنیادی است، الگوریتمی است یا ترکیبی؟
اگر روزی خلاف این چارچوب عمل کنند، میدانند که دارند از سیستم خودشان منحرف میشوند و این زنگ خطر است.
به همین خاطر است که:
در بازارهای صعودی، بیشترین بهره را میگیرند، چون از قبل «استراتژی سوار شدن روی روند» را داشتهاند
در بازارهای نزولی، آنقدر گیج نمیشوند که فقط تماشا کنند و هیچ کاری نکنند؛ برای فاز نزولی هم برنامه دارند
یکی از دلایل اصلی عقبماندن از بازار، این است که آدم:
دیر متوجه روند میشود
وقتی قیمتها خیلی بالا رفت، تازه میترسد که «نکند جا بمانم»
در سقفها وارد میشود
با اولین اصلاح جدی، وحشتزده میفروشد
و دوباره روی کفها بیرون است و حسرت میخورد
سرمایهگذاران حرفهای هم انساناند و FOMO را حس میکنند، اما:
آن را میشناسند
اسم رویش گذاشتهاند
و اجازه نمیدهند این حس، جای سیستمشان تصمیم بگیرد
چطور؟
اگر روندی را از دست دادند، با خودشان روراستاند:
«این حرکت را از دست دادم. بازار فردا هم هست. دنبال فرصت بعدی میگردم.»
برای ورود به روندها، ستاپ دارند:
مثلا فقط در پولبکها و اصلاحها وارد میشوند، نه در اوج هیجان
اگر روندی آنقدر کشیده شده که ریسک بهوضوح بالاست، به جای دنبالکردن، میپذیرند که «این قطار رفته» و سراغ واگن بعدی بازار میروند.
همین آگاهی درباره FOMO باعث میشود همیشه دنبال حرکت بعدی بازار باشند، نه آخرین نفری که روی موج قبلی میپرد.
در ظاهر، نتیجه را میبینیم:
پرتفوی فلانی در چند سال، نسبت به شاخص بهتر بوده
همیشه چند قدم جلوتر به نظر میرسد
اما در پشت صحنه، سه چیز مشترک میبینی:
کتاب، مقاله، تجربه بازارهای دیگر، اقتصاد کلان، روانشناسی بازار…
هر بار یک بحران میآید، برایشان «کلاس آموزشی زنده» است، نه فقط فاجعه
معاملاتشان را ثبت میکنند
بعد از مدتی برمیگردند و بررسی میکنند:
کجا درست فکر کردهاند
کجا احساساتشان خربزه زیر پایشان انداخته
بر اساس این بازخورد، استراتژیشان را اصلاح میکنند
میفهمند که هیچ استراتژیای در همهی روزها و ماهها نمیدرخشد
میدانند دورههای «پرفورمنس بد» هم جزئی از بازی است
بهجای عوضکردن استراتژی بعد از چند ضرر، آن را بهشکل علمی بازبینی میکنند
همین سه ضلع است که باعث میشود:
در طول چند سال، فاصلهی عملکردشان با میانگین بازار بیشتر و بیشتر شود
و در نهایت، «عقب نماندن از بازار» برایشان تبدیل به یک نتیجهی طبیعی سیستمشان شود، نه یک اتفاق تصادفی.
حالا همهی این حرفها را تبدیل کنیم به چند کار عملی که میتوانی از همین هفته شروع کنی:
تایمفریم اصلیات چیست؟
محور کارت تکنیکال است، بنیادی، الگوریتمی یا ترکیبی؟
حداکثر چند درصد از سرمایه را روی یک ایده میگذاری؟
در چه شرایطی میگویی: «بازار برای من فعلاً ریسکی است، حجم را کم میکنم»؟
برای خودت حد ضرر پرتفوی تعریف کن، نه فقط حد ضرر برای هر سهم.
مثلاً: «اگر کل سبد از سقف خودش بیشتر از X درصد افت کرد، باید حتماً سطح ریسک را پایین بیاورم.»
تاریخ، نماد، دلیل ورود، جای حد ضرر، احساسات قبل و بعد از معامله
ماهی یکبار مرورشان کن
حجم معاملات، ورود و خروج پول، نسبتهای مهم تکنیکال، همبستگی بین داراییها
اگر ابزار الگوریتمی (مثل چیزی که در روند تریدر میسازی) در دست داری، از آن نه بهعنوان «جادوگر»، بلکه بهعنوان «دستیار تحلیل» استفاده کن.
برخی حرکتها را از دست خواهی داد؛ طبیعی است
هنر یک سرمایهگذار موفق این است که در چند موج مهم حضور داشته باشد، نه در همه حرکات ریز و درشت بازار
چرا بعضی سرمایهگذاران همیشه از بازار عقب نمیمانند؟
چون:
روی یک معامله شرط نمیبندند؛ روی سیستمشان شرط میبندند
ریسک را قبل از سود میسنجند
روند بزرگ را میبینند، نه فقط کندل امروز را
بهجای خبر و شایعه، جریان پول و داده را دنبال میکنند
از حس «جا ماندن» آگاهاند و اجازه نمیدهند آنها را به دام بیندازد
استراتژی مکتوب، بازنگری منظم و یادگیری مداوم دارند
هیچکدام از اینها نیاز به نابغه بودن ندارد؛
اما همهشان نیاز به انضباط، صبر و صادق بودن با خودت دارد.
اگر از همین امروز حتی دو–سه مورد از این عادتها را جدی در کار خودت پیاده کنی، احتمالاً چند سال بعد وقتی به گذشته نگاه کنی، میبینی تو هم آرامآرام از دستهی «همیشه چند قدم عقب» به دستهی «همیشه کمکم جلوتر از بازار» مهاجرت کردهای.